آقاي سي و پنج درجه (كيوان) نتيجه گيري اشان را براساس پست من و تن و يار مهربان نوشته اند.
مطلبي كه نوشته اند قابل تعمق و تفكر است؛ چون من هم يكي از كساني بودم كه از طريق اين پست با ايشان مخالفت كردم، فكر كردم شايد بهتر باشد كه لينك اين پست نتيجه گيري را هم بگذارم.
من اگر در پست خيانت زن و مرد، مستقيما به كامنت ها جواب ندادم فقط به اين دليل بود كه نمي خواستم تعبير به اين شود كه من نشسته ام و مي خوانم و فقط مخالفت مي كنم و عصباني هستم و …، دوست داشتم بيشتر بخوانم و بشنوم؛ كامنت آقاي سي و پنج درجه هم پاي اين نوشته را بسيار بسيار دوست داشتم (خواندن كامنت آقاي محمد هم در مورد آن نوشته پيشنهاد مي شود).
لينك هاي مرتبط:
من و تن و يار مهربان (سي و پنج درجه)
زن ها سخت تر از مردها خيانت مي كنند؟ (افكار انار)
زنان، مردان، وفاداري (تلخ مثل عسل)
من و تن و همچنان يار مهربان (سي و پنج درجه)
خيانت (بوي بارون، قهوه، سيگار)
دو تا لينك مرتبط اما قديمي تر:
رازي در كار نيست (قصه حاشيه ها)
پي نوشت: دلم نيامد اين را نگويم. هيچ مرد و زني از خيانت كردن طرف مقابلش خوشحال نمي شود و چه بسا اندوهگين و ناراحت و افسرده و … مي شود و دليل همه اين اندوهگيني ها و ناراحتي ها و افسردگي ها چيزي نيست جز اينكه عاملان اين رابطه (منظورم از عاملان، زن و مردي است كه ناراحت مي شوند نه خيانت كنندگان؛ منظورم بحث و بستر و سمتي است كه زن و مرد از خيانت آزرده مي شوند) اخلاق را نسبي نمي دانند و يك جايي و يك جوري مرزي براي آن تعيين كرده اند، و الا از تبعات پذيرفتن «اخلاق نسبي» اين است كه بپذيريم طرف مقابل ما در رابطه (طولاني مدت و كوتاه مدت) براساس شرايط و بستري كه در آن قرار دارد، خيانت كرده است و اگر اين را بپذيريم؛ نبايد كه از خيانت آزرده خاطر بشويم. در صورتي كه همه مردان و زنان (و همچنين اينجانب) از خيانت، آزرده مي شوند. بنابراين بهتر است به نظرم وقتي مي خواهيم خيانت را به عنوان يك پديده اجتماعي مورد بررسي قرار دهيم، آن را در بستر «اخلاق نسبي» قرار ندهيم و بررسي كنيم؛ چون به طور متوسط عكس العمل انسان ها به خيانت تحت شرايط و تفكرات «اخلاق نسبي» نيست، اتفاقا انسان ها در اين حالت به شدت مطلق گرايانه برخورد مي كنند. اين كه قبلا گفتم اگر به نسبي بودن اخلاق معتقديم پس با ازدواج با يك همسر روسپي نبايد ابا داشته باشيم اين بود، مي خواستم بگويم كه وقتي به چيزي معتقد هستيم بايد تبعات آن را هم بپذيريم، نه اينكه نيمي از آن را قبول داشته باشيم و نيمي ديگر را نه. نه اينكه بگويم: اگر خودت بودي چي و …؟ مي خواستم نشان بدهم تبعات حرفي كه مي زنيم چي است؟ وقتي در عمل اينگونه برخورد نمي كنيم، لزومي ندارد ادعاي معتقد بودن بهش را داشته باشيم.
پي نوشت مهم: معتقد بودن من به اخلاق نسبي يا مطلق، ربطي به تحليل و انتقاد من از نوشته آقاي سي و پنج درجه كه به نظرم تناقض داشت؛ ندارد. من فقط نوشته ايشان را نقد كردم نه ديدگاه و اعتقادات و باورهاي ايشان را. فقط و فقط نوشته را نقد كردم. همين. اميدوارم از يك خواننده قديمي كه حالا براي اولين بار زبان باز كرده و در همان اولين بار هم مخالفت كرده، رنجيده نشده باشند.
ریشه این بحث شاید به اندازه تمدن بشر، قدمت داشته و از همان ابتدا انحراف و کج فهمی شروع شده باشد. به همین دلیل مقاومت در مقابل این نظر بسیار بسیار زیاد است. چرا که پذیرش آن تبعات اجتماعی فراوانی خواهد داشت. ضمنا تغییر نگرش و باور های اشتباه به سادگی امکان پذیر نیست و نیاز به زمان و آموزش دارد.
به هرحال گفتگوی خوب و آموزنده ای بود و من از آن استفاده بردم. از حساسیت و تلاش شما جهت تبادل نظر بسیار متشکرم.
موفق باشید.
من تصور نمی کنم بهاره جان کسی که به نسبی بودن اخلاق هم معتقده تحت هر شرایطی از خیانت آسیب نبینه…زره ما از ضخامت یکسانی برابر همه برخوردار نیست.خیلی جاها مثل پوست کرگدنه یه جاهایی مثل پوست پیاز و همین میزان آسیب دیدن رو مشخص می کنه
خیلی خوب است
خیانت درد خیلی بزرگ و طاقت فرساییه. مخصوصا وقتی اعتماد کامل داری