اين روزها ايميل است كه پشت سر هم برايم فوروارد ميشود و من خوانده و نخوانده فوروارد ميكنم براي ديگري، گاهي تكراري است و گاهي غير تكراري. گاهي برايم راه حل داده اند كه چه كنم؟ و گاهي برايم نوشته اند كه در مقابله با گاز اشك آور و تير و باتوم و … چه كنم؟ گاهي افشاگري برايم نوشته اند و گاهي مستندات تقلب. گاهي برايم فيلتر شكن فرستاده اند و …( و من انديشه كنان غرق اين پندارم كه چرا دولت سرزمين من با ياهو مسنجر قرار است كه سر نگون شود؟) همه از سمت دوستان خارجي است و داخلي ها هم گاه گاهي ميفرستند ايميلهاي هشدار دهنده اي براي حفظ امنيت هويتي و …
گاهي هم ايميلهاي كوتاهي به دستم ميرسد كه: «خوبي؟حالت خوب است؟ اگر كاري از دست من بر مي آيد بگو …» و من در جواب مينويسم: «خوبم، زنده هستم و نفس ميكشم اگر كمكي خواستم حتما خبرت ميكنم و … بوس بوس و باي باي» اما وقتي پنجره ايميل را ميبندم با خودم تكرار ميكنم «اگر كمكي خواستم خبرت ميكنم و ….» بعد از خودم ميپرسم وسط تظاهرات و بزن بزن و داد بيداد چگونه خبرش كنم؟ فيلم بگيرم و برايش پخش كنم؟ زنگ بزنم از نيمه روز ما به نيمه شب آنها و بگويم كمكم كند كه گاز اشك آور نخورم؟ وقتي باتوم ميخورم و ميخوريم ازش كمك بخواهم؟ بعد به حافظه لعنتي خودم فحش ميدهم كه چرا يادت نمي آيد در آن ايميل فورواردي در مورد كمكهاي اوليه و رفتار در تظاهرات خياباني چي نوشته بود؟ تنها چيزي كه يادم مي آيد يا فرار است يا تكه سنگي و پرتاب.
اما كمي بعدتر يادم مي آيد » چه همه خوب است كه او اينقدر به من نزديك است؟ آنقدر كه برايم مينويسد كه در هر شرايطي حتي نيمه شب هم به من زنگ بزن و … و چه همه خوب است كه من پسوورد آيدي هايم را برايش فرستاده ام كه او بتواند كمك كند» خوشحال ميشوم كه صدايم آنقدر بلند بوده است كه هم روساي جمهور كشورهاي ديگر شنيده اند و هم هموطنان مهاجرم را به من نزديك تر. خوشحالم كه لااقل برگ راي من توانست حساب بين المللي شما ها را از حساب دولت ايران جدا كند و حساب من را هم با دولتم يك سره كند.
من خوبم و هنوز زندان نرفته ام (شايد بروم با اين نوشته و شايد هم نروم، نميدانم). ما همه خوبيم و هستيم. بهتمان به اندوه دروني مبدل شده است. غذا ميخوريم سه وعده و گاه صدا و سيماي ج.ا به رويمان شلنگ ميگيرد و … اما خوبيم و هستيم. تعدادي به زندان رفته اند و شايد كه آزاد شوند. شايد هم هرگز آزاد نشوند. تعدادي مرده اند و تعدادي خواهند مرد، اما هنوز هم بچه اي متولد ميشود و همه ذوق ميكنيم. هنوز هم ممكن است كسي خبري از عروسي و جشن بدهد و ما خوشحال شويم و … ما زنده ايم و هستيم. از ريشه قطع امان نكرده اند اما هستيم كمي نالان و خسته. شايد ماه ديگر يا سال ديگر يا … بهتر شويم اما الان خسته و بهت زده و باتوم خورده ايم، نه از كسي طلب كاريم و نه به كسي بدهكاريم. زندگي جريان دارد در اينجا و ما زنده هستيم. لحظه اي در اميد و لحظه اي در نا اميدي اما هستيم و ميگذرانيم. لحظه اي فكر ميكنيم كه «برويم و ركورد فيلم درباره الي را بشكنيم» و لحظه ديگر فكر ميكنيم كه «كافه پيانو را پس بدهيم» و … آن قدرها وضعيت مان بد نيست كه شما خواب و خوراك اتان را از بين ببريد و يك سره پاي نت باشيد كه خبري بگيريد و يا بشنويد و … آن قدرها هم خوب نيست كه فراموش امان كنيد. ممنون و مرسي كه ميرويد و در تجمعات خارجي شركت ميكنيد و ممنون و مرسي كه ميخواهيد تلاشي كنيد و غصه ميخوريد كه كاش نزديك تر بوديد و … اما ما همه خوب هستيم و زندگي ميكنيم با كمي افسردگي. خوب ميشود اوضاع ميدانم اما شما روزگارتان را به خاطر دوري و نبودن سياه نكنيد. غصه نخوريد بيش از آنچه كه بايد و دل نگران نباشيد بيش از آن. اگر زمان جنگ در ايران بوديد حتما يادتان هست كه زندگي جريان داشت و بود و ولي نا اميدي كمتر بود و بهت … الان هم زندگي هست ولي با كمي بهت و اندوه.
فقط خواهش ميكنم، نگوييد كه موسوي و كروبي بايد بايستند و … نگوييد كه اين ادامه جنبش كوي دانشگاه است، نگوييد كه الان ما ميتوانيم يك نهضت و جنبش و حزب به راه بياندازيم و …. نگوييد كه الان معلوم شد كه طبقه متوسط چه ميخواهد و طبقه ضعيف و فقير چرا چنين انتخابي كرد و … نگوييد كه فردا روزي قيمت نفت كمتر ميشود و اين دولت شكست ميخورد و … كه درد اين كلمات كم از باتوم هاي اين روزها نيست.
ما در كشوري زندگي ميكنيم كه حكومتش با نفت بشكه اي 12 دلار هم توانست دوام بياورد و ماند و بود و … يكي از رهبران آن دوران الان شده است سمبل موج عدالت خواه ما. دولت ما رسانه اي دارد به مراتب بزرگتر و رساتر و كاراتر و مفيدتر و بهره بردارتر از وبلاگ و ايميل و بي بي سي و … دولت ما يك صدا و سيماي 70 ميليوني دارد كه هيچ كدام از شما و ما نداريم. دولت ما هم همه اينها را ميداند و بيكار ننشسته است كه اصلاح طلب ها باز هم روي كار بيايند از حالا به بعد عرصه را برايشان تنگ تر هم خواهد كرد چون حضورشان خطرناك تر است و زنداني ها بيشتر خواهند شد و آزادي هاي سياسي كمتر خواهد شد و … و لزوم قدرت مند تر كردن سپاه و بسيج و ارتش و … براي مقابله با دشمنان داخلي و شايد خارجي قوي تر ميشود؛ بنابراين رديف بودجه اشان بزرگتر و چاق تر هم خواهد شد (يادتان نرفته كه 90 ميليارد دلار درآمد نفتي گم شده، واقعا گم نشده است، آن همه برداشتها از صندوق ذخيره ارزي همه اش به جيب روستاييان و طبقه ضعيف نرفته است، آن همه خلافهاي مالي و دزدي بودجه اي و تسهيلات بانكي همه به جيب ضعفا و فقرا نرفته است كه اگر رفته باشد هم خودشان يك نيروي بالفعل براي تبديل شدن به چماق به دستهاي امروزي هستند). سفرهاي استاني هم كمتر نخواهد شد و همچنان ادامه خواهد داشت به شدت و حدت بيشتر، اما ممكن است به جاي جاده و جوب آب و سهام عدالت و … اين بار كه وضع مالي احتمالي بدتر است، تبديل شود به تبليغات كارخانه سازي و … (كارخانه هايي با تكنولوژي بسيار قديمي و بهره وري بسيار پايين و توليد بي كيفيت) و بعد هم نمودارهاي رنگي از افزايش اشتغال براي مناطق محروم. در اين شرايطي كه ايران بالقوه توانايي تبديل شدن به طالبان را دارد، دولت ما اسلحه اي قوي و محكم دارد كه هيچ كدام از ما نخواهيم داشت، اسلحه اي به اسم مذهب و اسلام و خدا كه هيچ كس توان مقابله با آن را ندارد. دولت ما يك سلاح بسيار قوي تر هم در كنار خدا و اسلام دارد: پول.
برايم ايميل فوروارد ميكنيد كه از آينده هاي خوب و خوش و سبز و پر از اصلاحات خبر ميدهد و … من هم فوروارد ميكنم براي دوستانم تا اميدوار شوند. اما اگر حقيقت را ميخواهيد بدانيد بايد بگويم كه قطعا 4 سال ديگر با اين حجم تبليغات و … آقاي ا ل ه ا م ميشود كانديداي رياست جمهوري و يك مبارز عليه اشرافي گري و خانم ف ا ط م ه رج ب ي هم ميشود الگوي نمونه بانوان كشور. از اين 13 ميليون نفر (تقلبي) ديگر 3 ميليون نفر هم پاي صندوق نميروند و ما كه در هر حال حتي جنگ، مشاركتهاي 25 تا 30 ميليوني داشتيم، به اضافه 7 تا 8 ميليون تقلب هميشگي، تيتر روزنامه هاي امان فرداي انتخابات اين خواهد بود: با مشاركت 60 درصدي مردم، آقاي ا ل ه ا م، با كسب 50 يا 60 درصد آرا رييس جمهور محبوب مردمي شدند و اين موفقيت را مديون دولت مهرورزي هستند (و ساير كانديداهايي كه هيچ كدام اصلاح طلب هم نبودند و همه اصولگراي افراطي بودند، ان شاء الله در فرصت هاي بعدي. بايد خودشان را به خوبي در اين 4 سال نشان بدهند تا ما ببينيم كه لياقت 7 تا 8 ميليون تقلب را دارند يا نه؟)
اما اينكه برايم مينويسيد چه كنم؟ من دو راه براي اتان پيشنهاد ميكنم:
1- به هر كسي كه ميشناسيد و توانش را داريد، كمك كنيد كه از ايران خارج شود به هر نحوي و به هر شكلي كه توانش را داريد و شما را به خدا و جان خودتان و جان خودش هرگز شعارهاي ناسيوناليستي و ملي پرستي و ايران پرستي در اين مرحله برايش ندهيد. او خودش به اندازه كافي كشيده است. نمك روي زخم نپاشيد.
2- اگر توان داريد و ميتوانيد برويد و به دنيا بگوييد كه نفت ما را نخرند. برويد و به پاي عربستان بيافتيد و بگوييد شما را به خدا كمي ظرفيت اپك اتان را افزايش دهيد. شما هم منابع اتان از ما غني تر است و هم قدرت چانه زني اتان در اپك و بين الملل بالاتر است. در اين صورت قيمت نفت به شدت كاهش پيدا ميكند.(البته يادتان باشد كه آن نفرت قديمي از اعراب را فعلا كنار بگذاريد)
اگر توان داريد برويد و به صدا و سيماي سوئد بگوييد مانند همتاي ايراني اش دروغ بگويد و بگويد اين كارمندان سفارت بوده اند كه خودشان اغتشاش كرده اند.
اگر توان داريد برويد و به همه سران كشورهاي اروپايي و آمريكايي و توسعه يافته بگوييد كه دولت ما را به رسميت نشناسد و براي كارمندانش ويزا صادر نكند و همه سفارت خانه هاي ايران را ببندند.
(و اگر ميپرسيد من، خودم، خود خودم، چه ميتوانم بكنم؟ ميگويم غير از كتك خوردن و كشته شدن كاري نميتوانم بكنم.)
اگر ميخواهيد بدانيد كه وضع كشور اين روزها چگونه است؟ در جوابم ميگويم يك دو قطبي به شدت سراسر از نفرت و كينه به وجود آمده است. هنوز هم سرچ كلمات ناموسي كه پاي افراد را به وبلاگ من باز ميكند در رتبه اول قرار دارد. همين.
پي نوشت: خواهش ميكنم شما را به خدا قسم ميدهم اينقدر به من نگوييد عقيده مخالف هم محترم است و … مگر عقيده يكي مثل هيتلر و نازي ها و صدام و … براي شما محترم است كه من امروز در ايران محترم بشمارم هر كه را كه از ديكتاتور و دروغگويي مثل الف نون حمايت ميكند؟؟ شرمنده ببخشيد بگذاريد من همان جهان سومي و عقب مونده و احمق بمانم و بگويم كه من به دروغ و تهمت و ديكتاتوري و خيانت و تجاوز احترام نميگذارم و هر كس را كه به اينها راي بدهد را هم محترم نميدانم. شما اما ميتوانيد محترم بشماريد.
پي نوشت مهم: اين روزها دلم پر از حسرت و دلسوزي از 8 سال فرصتي است كه آقاي خاتمي از دست داد به راحتي و به سادگي.
اییییی خدااااا! ایییی خداااااا! چرا این گوشه دنیات این شکلیه؟
بهار: واقعا نميدونم چرا اين شكليه؟؟
من هم از شعار خسته ام رفیق اما… تو را به خدا به من بگو که اگر همه برویم چی می شود اینجا؟
داری جایی را سراغ مثل اجدادمان آریایی ها که این زمین را خالی دیدند و سکنی گزیدند خیر سرشان؟ برویم همه با هم یک جای دیگر را که بش دل خوش کنیم
نداری خب. من هم ندارم… سراغ را می گویم
حالا از اینجا ماندن هم قبول دارم که جز حسرت و حسرت چیزی دست ما را نمی گیرد.
بگذاریم کمی زمان بگذرد ما هم بیشتر فکر کنیم شما هم بیشتر فکر کنید.
فعلا کسی را نفرستید خارج تا ببینیم چه می شود… :ی
بهار: اگر همه برويم هيچ نميشود اينجا. قبول كن كه حتي با موج سبز هم اكثريت نبوديم. بنابراين خيلي ها خوشحال خواهند شد كه پسر دخترهايي كه بهم تو خيابون شماره ميدادند الان ديگه نيستند و … باور كن خيلي از برادران و خواهران بسيجي خوشحال ميشوند كه يكه تاز افكار تندرويانه باشند و …. با همه اين اوصاف من هر كس را كه ببينم به خارج خواهم فرستاد.
اين روزها حسرت سه سال گذشته را ميخورم كه بهترين فرصت هاي خروج از اين كشور را داشتم و با شعارهاي وطن پرستي و ناسيوناليستي احمقانه از بين بردم انگار كردم كه يك روستايي محروم ارزش دارد كه وقتم را بگذارم و برايش روشنگري كنم و …. اما يادم رفته بود كه اين فاصله طبقاتي چشمانش را كور كرده و گوشهايش را كر. در بهترين حالت شنونده خوبي از سخنان ملاي مسجد است و هر كس كه ذره اي پول داشته باشد از نظر او مال حرام خور است و پول بقيه را خورده است و … به نظر شما چند سال نياز است تا ذهنيت چنين روستايي اي عوض شود ؟؟؟ هيچي. چون او عوض نخواهد شد. حالا فرض كن چرخه باطل اين آدمها هي تو جامعه ما زياد بشه و … وقتي تو برترين دانشگاه علمي ما، صنعتي شريف، طرفدار الف نون به وفور ديده ميشود به نظرتان اين مملكت ارزش ماندن و بودن دارد؟؟؟ بنابراين به هر كس كه بشناسم پيشنهاد ميكنم كه از زنداني به نام ايران هر چه زودتر خارج شود.
خب فهمیدم یک جای کار می لنگه
یعنی احساس می کنم با این همه دغدغه ی مشترک که گمانم داشته باشیم راهکار ها برای برون رفت از این بن بست چه قدر متفاوت است. من از ماندن می گویم و تو از رفتن…
دنبال نتیجه ای… که ببینی
سال ها رو می شماری. ضرب می کنی، تقسیم می کنی، از سن خودت کم می کنی و اینها بعد با خودت می گویی واقعا ارزشش را دارد؟ چی واقعا چی جز این زندگی ارزش زنده بودن را دارد؟ خب به اینجا که می رسی میگی بریم… همه با هم… زود
رفتیم… تو انگار کن رفتیم رفیق. خب حالا جواب بده چه چیزی جر این زندگی لعنتی ارزش و توانش رو داره که برای چیزهایی بجنگیم؟ ها؟ چی داریم جز این چند سال برای زنده بودن و …
خب اجازه بده من هم شعار بدهم
حرف من این است که هدف مسیر است. هدف دویدن و دویدن و نرسیدن هاست. نه دوست ندارم که فکر کنم از 20 تا 30 سالگی مبارزه کنم بعد عاشقی کنم بعد زندگی کنم بعد استراحت کنم… بعد، خب بعد باید بمیرم دیگر
باید بمیریم دیگر
بگذار جور خوبی بمیریم
با دست کم بگذار وقتی برویم که واقعا بریده باشیم… یک جایی که اون جا انتها باشد و برویم فقط برای نفس کشیدن
قبول کن ما اینقدر زود نبریده ایم
بگذار دلمان بعد ها نسوزد… یا کمتر بسوزد