در لغت نامه دهخدا در تعريف دموكراسي آمده است: «حکومت عامه. حکومتی که در آن حاکمیت در دست مردم است و کارها در آن به وسیله ٔ نمایندگانی که عموم مردم انتخاب می کنند انجام می شود. مقابل حکومتی که در دست طبقه ای خاص و ممتاز است «.
اين روزها در ايران اتفاقاتي افتاده است كه همه را مبهوت كرده است، نميدانم آينده آن چه خواهد شد (گرچه شخصا حدس ميزنم اوضاع بدتر از چهار سال گذشته شود از لحاظ آزادي بيان). اين روزهاي پس از اتنخابات تلخي اش به شدت بيشتر از خوشحالي روزهاي قبل از انتخابات است و به قول دوستي بايد آن همه شادي و شور را به هر نحوي از جگرمان در مي آوردند. ايران فضايي پيدا كرده است شبيه دو دستگي و نفاق و دورويي كه زيادتر از قبل شده است، رذالتي كه 4 سال بود ميخواستيم كنارش بزنيم حالا چوب و چماق و باتوم شده است بر سرمان در خيابان ها و دانشگاه و خوابگاه و … افراد زيادي كشته شده اند و تعداد زيادي انسان در زندان و تحت شكنجه هستند. اعتراض هم بر سر موضوع ساده اي است: احترام به حق راي و آزادي بيان و مشروع ندانستن دولت فعلي و تاكيد بر تقلب در انتخابات.
همه اينها را ميگذارم كنار جنبش هاي زنان و برابري خواهي آنان. زنان هم در اين كشور به دنبال آزادي در گفتار و رفتار و پوشش هستند مانند جنگي كه اين روزها دو گروه مخالف هم در ايران درگير آن هستند.
برميگردم به تاريخ معاصر ايران حدود 103 سال پيش، هنگامي كه مشروطه پيروز شد و مظفرالدين شاه آن را امضا كرد، فكر كنم در يك جمله بشود خواسته هاي مشروطه خواهان را خلاصه كرد: دولت شاهنشاهي را مشروطه كنيم. به عبارت ديگر به جاي براندازي ديكتاتوري به دنبال مشروط كردن قدرت ديكتاتوري بودند، ميشود گفت شبيه اين روزها كه به دنبال پس گرفتن حق راي در يك نظام ديكتاتوري هستيم كه حكم تنفيذ رييس جمهور مورد نظرمان را بر فرض محال پيروز شدن اعتراض ما، قرار است سردمدار حكومت ديكتاتوري به او بدهد؛ با اين اوصاف اگر از لحاظ تاريخي عقب گرد نكرده ايم، پيشرفتي هم نكرده ايم و قرني ميگذرد. يك سال بعد مجلس را به گلوله بستند و مشروطه دوم شروع شد و پسر شاه مخلوع را به پادشاهي رساندند تا كودتاي سوم اسفند و شكست مشروطه دوم. جمله مشتركي در هر دو مشروطه به چشم ميخورد: زنان هم، همپاي مردان به مشروطه كمك كرده اند. البته رنج بسياري پشت اين جمله نهفته است كه گويا براي زنان وظايفي جز مادري و در پستوي خانه بودن تصور نشده است كه وقتي نداي آزادي و دموكراسي بر مي آيد، جاي شگفتي است كه زنان هم هم پاي مردان مبارزه كرده اند. گويي جنبش آزادي خواهي و عدالت خواهي مختص مردان است و زنان يار كمكي به حساب مي آيند. البته حتي با وجود كمك ها و مبارزات زنان در جنبش مشروطه؛ در مجلس قوانيني وضع شد كه حتي زنان را از حيوانات هم پست تر ميدانستند و نتيجه اش شد نمايندگاني در مجلس كه همه از خوانين و اشرافي بودند كه زن را تنها وسيله اي براي لذت ميدانستند و همگي به طور متوسط تحت تاثير آموزه هاي مذهبي در مورد زنان بودند. در نهايت نتيجه اش سالها بعد ميشود نماينده اي با نام مدرس به نمايندگي از مذهب و اعتقادات مذهبي مردم در مجلس كه از اينكه زنها بتوانند حتي فكر كنند و تصميم بگيرند، شگفت زده ميشود و مرد را قيم قانوني زن مي داند و …
فرياد آزادي خواهي خرداد 42 كه به پا ميشود، در ادامه اش بيشترين اعتراض به حق راي زنان و سوگند ياد كردن اقليت هاي مذهبي به كتاب آسماني خودشان مي باشد؛ چيزي كه براساس تعريف دموكراسي ميشود ديكتاتورخواهي و نامشروع دانستن راي اقليت و خواسته هاي آن ها و ناديده گرفتن نيمي از افراد جامعه؛ تا بهمن 57 علاوه بر همه ادعاها و شعارهاي عدالت پرور مذهبي و اينكه زنان در مذهب ما بالاترين و والاترين جايگاه را دارند، زنان را با اين وعده «كه بگذاريد ما به قدرت برسيم حتما به حقوق شما هم رسيدگي ميكنيم»، در مبارزات مخالف رژيم وقت همراه كردند و بعد از بهمن 57 باز هم همان جمله مشترك به چشم ميخورد: زنان هم همپاي مردان براي انقلاب 57 جنگيدند. اما … اما به محض پيروزي گروه معترض در فاصله اي نه چندان دور حجاب را به زور باتوم اجباري كردند: يا روسري يا توسري. بعد هم قوانين حمايت از زنان كه شعارش را قبل از انقلاب 57 ميدادند تبديل شد به: ديه نصف مرد، شهادت نصف مرد، حق طلاق و حضانت و خروج از منزل و كشور و … صيغه و تعدد زوجات براي مردها و … عدم كفايت براي انجام يك سري شغلها مانند قاضي بودن و … (داخل پرانتز بگويم كه همه اينها هم توجيهات مذهبي داشتند و گاهي حكم خداوندي).
دهه شصت هم همزمان با نخست وزيري ميرحسين موسوي مقارن شد با اينكه به زنان ميگفتند فقط سه رنگ سرمه اي و مشكي و طوسي در دانشگاه ها بپوشيد و … كه زهرا رهنورد در مصاحبه اي ميگفت: ميرحسين موسوي معتقد است زنان نبايد بدون دليل از منزل خارج شوند. گشت هاي دهه شصتي هم كه اين روزها به شكل گشت ارشاد در خيابان ها ديده مي شوند. نيروهاي اجراي قوانين يا روسري يا تو سري و گشت هاي خياباني و…. امروز چماق به دست و باتوم به دست و گاز اشك آور به دست و اسلحه به دست هستند.
در دوران جنگ هم باز جمله مشتركي به چشم ميخورد: زنان هم همپاي مردان (در پشت جبهه ها) جنگيدند.
وقتي اولين دوران اصلاحات شروع شد، آقاي خاتمي به همه زنان قول هاي زيادي دادند از جمله انتصاب يك وزير زن در كابينه و با اين وعده ها خواستند كه زنان، كه نيمي از جامعه ايران هستند و اتفاقا راي زنان جنبش و فمينيست ها استراتژيك تر از بقيه راي ها بود، همراه شوند و … اما بلافاصله بعد از انتخابات يك بي… به همه زنان نشان دادند و بسنده كردند به تعيين يك خانم براي مديريت سازمان محيط زيست و … هنوز يادم نميرود كه در همين دوران اصلاحات بود كه براي جوراب نپوشيدن يا صندل پوشيدن يا حتي بدحجابي يا حتي بدتر از آن بدحجابي يك خانم در يك خودرو، زنان را به وزرا ميبردند براي ارشاد و خودرو را متوقف ميكردند و … يادم نمي آيد ديگر آن روزها جنبشي بود كه به دنبال آزادي و حق برابري نيمي از افراد اين جامعه شود و لب به اعتراض بگشايد و راهپيمايي كند چه در سكوت و چه در شعار و اعتراض كه اصولا همه مردان اين سرزمين عادت كرده اند به ناديده گرفتن و مورد اهانت قرار گرفتن نيمي از جمعيت ايران. گويي مورد توهين قرار گرفتن زنان اصولا براي آنان اهميتي ندارد و فقط خودشان و حق خودشان است كه مهم است و اينكه خودشان محترم شمرده شوند و واي به روزي كه حق آنها كمي ناديده گرفته شود و … خون زن و مرد است كه به راه مي افتد.
بعد از هشت سال اصلاحات و وعده هاي پوچ به زنان، دوران مهرورزي بود كه با شعار اينكه «پوشش زنان به ما ربطي ندارد و كشور ما اينقدر مساله داره كه اصلا به اين موضوعات نميرسه و …» (داخل پرانتز يعني حجاب زنان در كشور ما كلا مساله است چون قرار است نشانه اسلامي بودن كشور ما باشد و نشانه بر حق بودن كشور ما و … اما فعلا بي خيال) اما به سرعت در مدت كوتاهي شاهد گشت ارشاد در خيابان ها و تحقير و توهين به نيمي از جمعيت اين كشور بوديم. يادم نمي آيد آن روزها و در پي آن اعتراضات مردمي اي چه در سكوت و چه در شعار در جامعه ديده باشم كه تنها ديدم مرداني وبلاگ نويس مدعي روشنفكري دعوت كرده اند زنان را به نگاهي پر از خشم و اندوه و تحقير به مسئولين گشت ارشاد و … (همانهايي كه اين روزها نوشته هاي حماسي و معترض شان بالاترين بازديد را در دنياي مجازي دارد) در همين دوران مهرورزي بود كه زنان در ميدان هفت تير تجمعي سكوت آميز اجرا كردند كه منجر به كتك و زندان و روس پي خطاب شدن، شد و نديدم مردي يا مرداني كه جنبشي يا راهپيمايي اي در سكوت در اعتراض به اين اتفاق انجام دهند الا چند لينكي در كنار وبلاگ هايشان و …. حتي يادم نميرود كه روزهايي كه به اصطلاح هفت قانون براي احقاق حقوق زنان از طرف جنبش زنان پيشنهاد شد، مردان روشنفكر وبلاگ نويس امان شروع كردند به تحليل و انتقاد و …. حتي وقتي قرار تجمع در مقابل مجلس بود، تنها بسنده كردند به نوشتن جملاتي كوتاه و اغلب با اين مضمون كه «چقدر اين زنان جنس قوي اي هستند كه حتي موبايل ها را در آن منطقه قطع كردند و …» نديدم آن زمان اعتراض و همراهي اي. در همين دروان مهرورزي بود كه شعار برابري خواهي زنان تبديل شد به انقلاب نرم و مخملي و بنفش و …. و دستگيري گسترده زنان جنبش و زنداني كردن آنها و تحت نظر گذاشتن اشان و كنترل كردن مكالمات و تلفن هايشان و …. نديدم جز چند مورد مطلب طنز و يكي دو تا لينك و … اعتراضي و راهپيمايي اي و …. در همين دوران لايحه حمايت از «مرد» خانواده را به مجلس بردند و نديدم هيچ اعتراضي و راه پيمايي اي و … الا اينكه حتي در بعضي از نوشته هاي وبلاگي تحليلش هم كردند و … يا سكوت كردند (با كمال تعجب حتي ديدم نوشته اي را كه ميگفت خوب بروند و براي زنان هم جا بياندازند چند همسري و تنوع طلبي را). در همين دوران سهميه بندي جنسيتي دانشگاه ها تصويب شد و حتي ديدم كه طرفداري از آن هم شد و حتي گفتند اين به سربازي در و …
اين روزها هم جنبشي سياسي و اصلاح طلبي به راه افتاده است كه سردمدارش ميرحسين موسوي است با آن سابقه دهه شصت و زهرا رهنورد كه قرار است از طريق قرآن پژوهي حقوق پايمال شده زنان را احقاق كند، همان قرآني كه ارث زن را نصف مرد ميداند و تعدد زوجين را حكم الهي ميداند و …. عقبه اين جنبش هم محد خاتمي سردار اصلاح طلبي و هاشمي رفسنجاني سردار سازندگي است. باز هم همان جمله مشترك شنيده ميشود: زنان هم همپاي مردان مبارزه ميكنند.
آن دورويي و نفاق و دو دستگي هم بيشتر با اين شعار است كه همه زنان طرفدار موسوي بد حجاب و بي حجاب هستند و …. گويي حجاب زنان از حقوق شهروندي ديگران است كه براي آنها تعيين تكليف كنند و … انگار ما زنها در اين كشور اينقدر بدبخت هستيم كه حتي هويت امان منوط به تاييد حجاب امان از سوي ديگران است (ديگران مرد و زن).
حتي ندا هم كه شده سمبل مبارزه با ديكتاتوري برايش شعرهايي ميسرايند با اين مضمون كه » چه حيف شد رفتي و مادر نشدي و باكره ماندي و …» حتي هنوز هم نميتوانند زن را خارج از اين نقش ها ببينند و … هنوز هم براي وصف زن از همين واژه هاي ديكتاتور منشانه استفاده ميكنند و … هنوز هم جان دادن زن دردناك تر است و هنوز هم حريم خصوصي يك زن رعايت نميشود و …
حال سخنم با همه مرداني است كه اين روزها ميروند و ميجنگند و باتوم و گاز اشك آور ميخورند و شرح شجاعت هايشان را در دنياي مجازي مينويسند و شعرهاي حماسي به اشتراك ميگذارند و پستهاي وبلاگي تاريخ بخوانيم و …. منتشر ميكنند و … آقايان محترم زناني كه هم پاي شما در خيابان كتك ميخورند و باتوم ميخورند و گاز اشك آور، هم اندازه و هم شكل و مشابه شما، و شعار دموكراسي ميدهند و خواستار آزادي بيان و حقوق بشر هستند، از اولين حقوق اوليه يك انسان در اين مملكت بي بهره هستند: حق خروج از منزل به اذن شوهر، حق تمكين، حق انتخاب لباس و …. كجا بوديد روزي كه من و هم جنسانم را در خيابان با گشت ارشاد مورد بدترين توهين ها قرار ميدادند؟؟؟ از اولين حقوق يك انسان محروم ميكردند و شما از ترس با يك سر به پايين انداخته به سرعت از كنار اين گشت ها رد ميشديد؟؟؟؟ كجا بوديد وقتي لايحه حمايت از خانواده تصويب ميشد؟؟؟ كجا بوديد وقتي دانشگاه ها سهميه بندي جنسيتي شد و …؟؟؟ چگونه است در اين موارد بسنده ميكنيد به يكي دو تا پست و تحليل وبلاگي و لينك و … اما حالا كه يك راي شما قبضه شده است اينقدر سر و صدا و داد و بيداد ميكنيد؟؟؟ شما به ضايع شدن اولين حقوق انساني زنان هيچ اعتراضي نكرديد؛ حتي تحمل ريسك كردن و اعتراض كردن و زندان رفتن را به جان نخريديد، حتي گاهي فمينيست ها را هم مورد توهين و … قرار ميدهيد در وبلاگ هاي اتان، كساني كه جنبش اشان آگاهانه يا ناخودآگاه با اساسي ترين تعاريف از دموكراسي منطبق است؛ چگونه است كه امروز حاضر شديد براي يك راي برويد در خيابان و اعتراض كنيد و ….؟؟؟؟ همين شماها در آرشيو نوشته هاي اتان معلوم است كه چقدر با فمينيسم مخالف هستيد و آن وقت شعارها و مطالب دموكراسي خواهانه اتان گوش فلك را اين روزها كر كرده است. هنوز هم در نوشته هاي اتان زن مظهر لطافت و ظرافت و … است. اگر براي شما ريسك به زندان رفتن و شكنجه شدن وجود دارد براي زنان هم پاي شما اين ريسك ها به علاوه شكنجه ها و آزار جنسي و تجاوز هم وجود دارد. هنوز هم در نوشته هايتان كنايات و اشارات جنسي معطوف به زنان موج ميزند ولي شعار دموكراسي ميدهيد و مرگ بر ديكتاتور و … ميدهيد. آقايان عزيز بهتر است اول از خودتان و افكارتان شروع كنيد، اول به ديكتاتور كوچك درون اتان نه بگوييد و زن را هم مانند خودتان داراي حق برابر بدانيد تا ديگران به شما و خواسته و حقوق اتان احترام بگذارند. شايد اين روزها حرف هم را در مورد تحقير و توهين به شعور و احترام به حقوق و دموكراسي و … بهتر بفهميم. شايد بفهميد كه حقوق زنان هم همانند حق راي به فنا رفته شما محترم است، به همان اندازه و به همان مهمي.
مرتب در وبلاگ هايتان مينويسيد از وضعيت بد كشور و … مقايسه ميكنيد با همسايگان كناري مانند افغانستان و عراق و … و اگر بين ايران و آمريكا جنگ بشود ما آينده خوبي نخواهيم داشت و … اما گوش اتان را بستيد به خبري كه مدتي قبل دو زن كانديد رياست جمهوري افغانستان شده اند، چشم اتان را بستيد به روي زن وزير در كابينه دولت عراق و …
من سي سال است كه در زير ديكتاتوري اين مملكت كه هر روز حق و حقوقم را كمتر از قبل ميكند، زندگي كرده ام و دوام آورده ام. نترسيد 4 سال حكومت ابتذال و رذالتي مثل الف نون، هيچ بلايي سرتان نمي آورد شايد دستاورد مثبتش اين باشد كه همديگر را بهتر درك كنيم. شايد اگر در آينده جنبشي از زنان اوج گرفت اين فقط زنان نباشند كه بروند و كتك بخورند، بشود مرداني را هم در آن بين ديد. شايد اين بار ديگر زنان تنها نمانند.
به شدت با اين جمله كه در جامعه اي كه حقوق مردها ديده نميشود چه توقعي براي زنان هست، مخالفم. مگر حق زنان كمتر از حقوق مردان است كه اول بايد حقوق انساني مردان تامين شود و بعد به زنان بپردازيم. در ضمن وقتي مردان از در حال حاضر و در وضعيت فعلي از حقوق بالاتر و بهتري برخوردار هستند، اولويت با زنان و حقوق آنان است نه با مردان و حقوق آنها.
پي نوشت مهم: من خودم هم با اين تظاهرات همراهي ميكنم اما نميتوانم تاسفم را هم بيان نكنم.
نميدانم، واقعا نميدانم سرنوشت كشوري كه اين روزها شعارهاي سي سال پيش در خيابان هايش دوباره تكرار مي شود، چه خواهد شد؟
ممنونم عزیزم حرف دل ما رو زدی امیدوارم به گوش یه عده برسه وبفهمن که نیمی از جمعیت جامعه از لحاظ حقوقی در چه وضعیتی هستند.
بهار: اميدوارم عزيزم اميدوارم.
man tajikam , va daram yak taraneh va avaze bara jonba josh sabzeh shoma, va an ra beh hameh ham kalamanam hedia makonem. Arezo ma konam ke hama adamha ham bara in jonbojosh sabz maya konin , zenda basha mamlekate to.
بهار: ممنون از محبت و لطف شما. اميدوارم كه اين جنب ش س بز زودتر پيروز شود.
سلام بهار عزیز
من هم نظر شما رو دارم . اما گاهی واقعاً راهی نیست . مردم از همین یه ذره روزنه ای که دارن مجبورن استفاده کنن . و از طرفی فکر نمیکنم این بار موسوی همون آدم دهه 60 باشه . این بار در برابر خواسته های مردم کم آورده . البته نمیشه گفت . شاید اگه اینها تقلب نکرده بودن امروز من و شما داشتیم با خود موسوی مبارزه میکردیم . راستی در مورد شدید شدن سانسور اینها هم باهاتون موافقم . اما خوشبختانه سنای آمریکا باز بودجه اضافی تصویب کرد برای مبارزه با فیل ترینگ اینها و کلی برنامه کمکی دیگه قراره به زودی بدن به مردم ایران که راحت بتونن از طریق اینترنت با بقیه ارتباط داشته باشن . ممنونم برای بلاگ مفید و پرمحتوا تون .
با درود و سپاس فراوان : شهرام
سلام بهار
من با تمام حرفات موافقم فقط بدون ما آزادی خواهان هیچ وقت نخواستیم این اصل رو فراموش کنیم که زن و مرد با هم آفریده شده اند و از یک خاک هستند – و این رو بدون مردم اون دخترهایی که مثل شیر و بدن هیچ ترس وابایی هم پای مردان توی تظاهرات شرکت میکردند(گر چه اکثرا دانشجو بودند) و به این لباس شخصی ها سنگ پرتاب میکردند و باتون و گاز اشک آور میخوردند رو هیچ وقت فراموش نمیکنن – زنده باد آزادی
سلام بهار هستی
ولی حرفات پائیزی بود وسراسر حقیقت حقیقتی تلخ وجانسوز .باور کن که باور همه نسبت به شیرزنان امروز ایران تغییر کرده وباورکن بجز ظلم آفرینش وجنس مذکر (حتی نام مرد برای بعضی از ما زیاده)بعضی ازنیمه دیگرمردم (بقول شما)برای خواسته هایشان نه تنها تلاشی نمیکنند بلکه مانند نمایندگان زن فعلی مجلس ازچند همسری دفاع میکنند.شاید باورتان نیاید بدلیل بنام کردن خانه و ماشین بنام همسرم بارها زن ذلیل را از خانمها شنیدم وبارها از خواهرخانم .شاید کعبه آمال بعضی زنان اروپاوآمریکا باشد که به یقین وضعی بهتر از خواهران مادارند اما باورکن آنجاهم دختران بعضأ ابزاری مورد بهره برداری قرارمیگیرند.آنجا هم تلاش بسیار همت بالا وکتک وزندان نتوانست مانع از تحقق خواسته مادران شود .الان دنیای ارتباطات وبالا بودن سواد وشعور دخترانمان مانع خواهد شد که دوباره مانند30سال پیش (آنزمان 17سال داشتم)تحقیر شوند هرچند خاطرات دهه 60رابیاد دارم که آرنج تا مچ دستم بدلیل آستین کوتاه دراهواز رنگ شد وبرای پیدا شدن کار ورود به دانشگاه چه خفتها که نکشیدیم.همه وراجی ام بخاطر نیازامروز به وحدت وهمدلی واستفاده از همه ظرفیتها است.سبز باشی وپاینده
بهار: سعيد جان من هم با شما موافقم كه الان با قبل فرق كرده اما نكته مهم اينه ذهنيت مردم ما خيلي بسته است نسبت به زنان و … منظور من هم بيشتر اين است كه كساني كه تو ساده ترين روابط ساده اجتماعي حق طرف مقابل اشون رو رعايت نميكنند چطوري ميخواهند دنباله رو يك حركتي باشند كه هدفش ايجاد دموكراسي و … است؟؟ اگر سبزها اكثريت باشند پس اين همه درد و رنجي كه روزانه از رفتارهاي نادرست آدمهاي دور و برمون ميبينيم، از طرف چه كسي هست؟؟ ما به راحتي زيرپا گذاشتن حقوق خودمون و ديگران رو ميبينيم اما اعتراضي نميكنيم در مورد زنها كه بدتر، حرفي هم كه در مورد حقوق اشون ميشود، كلي تجزيه تحليل مي آورند كه اين حق رو بايد به زنها بدهيم يا نه؟؟؟ اون يكي رو بدهيم يا ندهيم و …؟؟؟ خيلي راحت زن رو يك انسان ناديده ميگيرند و …. بعد ادعاي دموكراسي و … ميكنند. اميدوارم اين جنبش سبز به جايي برسد اما بعيد ميدونم همين آقايون سبز اين روزها اگر حرفي از راهپيمايي براي حقوق زنها بشود شركت كنند در صورتي كه شركت اونها در چنين مراسمي تبعات رواني و تاثيرگذارتري در مردم جامعه ما دارد اما …. حيف و صد حيف كه … من خودم چند تا از اين وبلاگ نويس هاي پر شور و حال اين روزها رو ميشناسم كه واقعا مردسالاري از سر و روشون ميريزه اما شما نميدونيد اين خانمها پاي هر پستي كه مينويسند چقدر براش به به و چه چه ميكنند؟؟؟ درد اينجا است متاسفانه.
بهار عزیز حق گرفتنی است بگیر از ما آنچه را به شما ندادیم وبا هم حقمان را از کودتاچیان بگیریم .دراین 30سال درخانه عرق خوردیم وبه بچه ها گفتیم به کسی نگو ماهواره داریم وگفتیم نگو .قبول نداشتیم وتظاهر به نماز خواندن کردیم و دورویی وتزویر را یاد گرفتیم ویاد دادیم.ولی ندیدی دختران در کنار پسران سبز راحتر از قبل بودند از دیگران جلو زدیم ولی برای کمک به کسانیکه کتک میخوردند زیاد ناامید نباش سحر نزدیک است
سلام بهار عزيز
به قول يكي از دوستان كه ميگه حق رو اگه نگيري ازت مي دزدنش ما هم بايد حقمون رو بگيريم.وگرنه اين ادماي به ظاهر مسلمان از ما ميدزدنش .اميدوارماين جنبش هرچه زودتر به نتيجه برسه منم از كساني هستم كه دارم تلاشمو واسه به ثمر رسيدنش انجام مي دم .چونكه به اين معتقدم همه ي جان و تنم وطنم.فقط دعاگوي ما باشيد كه توي شهر هاي كوچكتر مجال تكان خوردن رو هم از ما گرفتن.
بهار: ترانه جانم اميدوارم هميني كه تو ميگي اتفاق بيافته. اگه تهران شلوغ تر بشه، شهرهاي كوچيك هم جراتشون بيشتر ميشه. اميدوارم زودتر به يه نتيجه اي برسيم.