مدت ها است كه خواندن اين جمله «مرد تنِ زن را میخواهد و زن قلبِ مرد را.» من را به فكر انداخته است كه يك چيزي در اين مورد بنويسم و اين نوشته هم مدتها است كه نصفه و نيمه است اما آن چيزي كه باعث شد كه من حتما ديگر تمامش كنم و بنويسمش خواندن اين پست وبلاگ آقاي سي و پنج درجه و اين پست وبلاگ انار خانوم است (وبلاگ آقاي سي و پنج درجه را نزديك به چهار سال است كه بي حرفي و ردپايي ميخوانم، اما وبلاگ انار را سه سالي است كه ميخوانم و ردپايم در آنجا زياد است). پيشاپيش از طولاني بودن عذر خواهي ميكنم.
از اول موضع خودم را بگويم كه من با افكار انار موافق هستم اما دلايل مخالفتم با آقاي سي و پنج درجه را هم ميگويم؛ البته من مثل اين دو عزيز قلم توانايي ندارم كه بتوانم عقيده ام را در يك قالب زيبا بنويسم، بنابراين از نحوه گفتار و قلمم از قبل عذرخواهي ميكنم.
اين هم دلايل من (قبل از اينكه دلايلم را بخوانيد، ميگويم كه من تجربه زندگي خارج از ايران را ندارم و بنابراين فقط در مورد جامعه اي كه ديده ام و ميبينم حرف ميزنم و اصلا و ابدا تجربياتم را به كشورهاي خارجي تعميم نخواهم داد، بنابراين در كل نوشته منظورم از زن و مرد، به طور متوسط زن و مرد ايراني است و جامعه آماري مورد بحث من «ايران» است و اين متن را با علم به اينكه در ته وجود من هم ممكن است يك مردسالار كوچك وجود داشته باشد مينويسم و ميدانم كه ممكن است در خيلي جاها من هم نگاهي تبعيض آميز داشته باشم؛ جامعه شناس و روانشناس هم نيستم كه هنگام بررسي يك پديده اجتماعي تمام بسترها و فاكتورهاي آن را در نظر بگيريم بلكه فقط نظر خودم را در مورد جامعه اي كه در آن زندگي ميكنم، ميگويم و حتما من فقط بخش كوچكي از اين پديده را ديده ام و نتوانستم همه زواياي آن را در نظر بگيرم):
1- فرض اول آقاي كيوان اين است كه «خيانت در ذات محكوم نيست.» يعني به عبارتي ميخواهند به خيانت به عنوان يك پديده اجتماعي نگاه كنند و آن را بررسي كنند. اما در همان فرض اول ميگويند كه » فرض می کنم وقتی که کسی کار خیلی بدی را انجام داد، …» اين يعني اينكه باز هم برخلاف ادعا قرار است در يك پس زمينه قضاوت گونه بحث كنيم، چون گفته ايم اگر يك كسي كار خيلي بدي انجام داد و … و اين گزاره بر خلاف فرضي است كه كرده ايم. اگر معتقد هستيم كه اخلاق نسبي است پس نميتوان خيانت را به همين راحتي مورد بحث قرار داد و برايش حكم كلي صادر كرد. بنابراين به نظرم اگر با پيش فرض «نسبي بودن اخلاق» بخواهيم موضوع را پيگيري كنيم بنابراين بايد هر خيانتي كه ميشود (يا هر پديده رفتاري) را به تنهايي بررسي كنيم و باز هم چون اخلاق نسبي است نميتوان در مورد خوب يا بد بودن آن رفتار صحبتي كرد. در مورد اينكه اخلاق نسبي هست يا نيست و ما انسانها در جامعه بر چه اساس فعلا رفتار ميكنيم و … اينجا نميشود صحبت كرد اما در مورد اينكه خيانت كه يك رفتار انساني است و ابعاد آن ميتوان بحث كرد. بنابراين فرض نسبي بودن اخلاق با بقيه جملات اين بخش تناقض دارد.
2- من فكر كنم اصل ماجرا همين است كه آقاي كيوان گفته اند: «اگر برای مثال نهایتِ رفتار غیر نرمال در قبال تن را «روسپی گری» فرض کنیم، قضاوت کار روسپی بر مبنای این که ما آن کار را نمی کنیم، ناشی از کوچکی دایره ی نگاه است.» دقيقا مشكل همين جا است: استفاده از كلمه «غير نرمال» براي يك رفتار با فرض اينكه معتقد هستيم كه «اخلاق نسبي» است. اين غير نرمال بودن از كجا نشات ميگيرد؟ از همان جا كه ما (من و همه اعضاي جامعه ايران) در يك جامعه مردسالارانه بزرگ شده ايم و براساس قوانين آن (چه اخلاق را نسبي بداند و چه نداد، كه در واقع اخلاق را مطلق ميداند) «روسپي گري» يك رفتار «غيرنرمال» محسوب ميشود، چون روسپي برخلاف قرارداد يك جامعه مردسالار عمل ميكند و تنش را در اختيار مردان متعددي قرار ميدهد (كاري به اين ندارم كه اين كار را از اجبار و فقر و … ميكند)، چه حتي بر خلاف تصور مردسالارانه نمي شود كه هم تنش را در اختيار افراد متعدد قرار بدهد و هم با آنها درگير احساس شود، چون زن بايد كه احساسش را در گير يك نفر بكند. روسپي گري در جامعه در درجه اول به اين دليل تقبيح ميشود كه زن بدنش را در اختيار مردان متعددي قرار ميدهد و … در يك جامعه مردسالار فرض بر اين است كه زن نبايد بدنش در اختيار مردان متعدد قرار بگيرد و … و اصلا همين واژه روسپي گري يك واژه تحقير آميز است و در رده فحش و حرف ركيك … در جامعه استفاده ميشود نه حتي در قالب نشان دادن يك رفتار خاص يا شغل خاص از طرف يك فرد، اين واژه مثل كلمه دروغ نيست، يك نوع حرف ركيك است كه خطاب به زني گفته ميشود كه از قوانين و پيش فرضهاي يك جامعه مردسالار عدول كرده است. من براي اينكه كمتر توضيح بدهم فقط اين را ميگويم: اگر ما به نسبي بودن اخلاق معتقد هستيم، آيا حاضر به ازدواج با يك روسپي با حفظ سمت و شغلش بعد از ازدواج هستيم؟ اگر بله كه هيچ! اگر نه، پس به اين معني است كه با همه شعار اينكه ميگوييم اخلاق نسبي است، آن را فقط در يك سري موارد قبول داريم كه منافع امان ايجاب ميكند و بنابراين اگر همه رفتارهاي ما براساس منافع امان باشد، بررسي پديده اي به اسم خيانت و بحث بر سر آن بي فايده است. چون منافع كسي ايجاب ميكرده است كه خيانت كند (يا نكند) و هيچ عقل سليمي كسي را براي اينكه كاري را در جهت منافعش انجام داده است، شماتت نميكند؛ ديگر لزوم اينكه بالاخره خيانت كاري درست است يا نيست، درست نيست؟ گرچه ميتوان آن را در يك قالب بررسي يك پديده مورد بحث قرار داد، مثل وقتي كه بحث ميكنيم كه چرا وقتي قيمت يك كالا افزايش مييابد تقاضا براي آن كاهش مييابد؟ يعني پديده «خيانت» را خارج از اصول اخلاقي و قراردادهاي انساني بررسي كنيم و صرفا آن را عكس العملي به شرايط اطراف بدانيم.
3- رفتار جنسي زن و مرد فرق ميكند، از بحث قالب فيزيكي زن و مرد كه بگذريم؛ چون طبعا باعث بروز رفتار متفاوت در همبستري ميشود. آن چيزي كه باعث متفاوت بودن رفتار جنسي و احساسي تعهدي زن و مرد ميشود، آموزههايي است كه هر دو جنس در طول تاريخ ديده اند و ميبينند. مثال ساده ماجرا اين است كه ميگوييم: «منطقي است كه مرد غريزه اش بيشتر زن باشد.» و اشكال كار در همين جا است كه ميگوييم «منطقي». بنابراين اگر معتقديم كه نبايد امور را تعميم داد به خوب و بد اگر ما فلان كار را انجام ميدهيم يا نميدهيم و قرار است يك پديده اجتماعي را مورد بحث قرار بدهيم، بنابراين بايد نگاه امان به كل جامعه و افرادي باشد كه اينگونه رفتار ميكنند؛ نه اينكه شعار بدهيم كه «اخلاق نسبي است» و من دارم جامعه را مورد بررسي قرار ميدهم و بعد بگوييم كه «من نمی دانم منشاء خیلی از این تفاوت ها کجاست.» بنابراين وقتي داريم اين جامعه و مردمان آن را بررسي ميكنيم، يعني يك پديده رفتاري در آنها را بررسي ميكنيم و بايد علل و منشا آن رفتار را بدانيم؛ يعني اگر معتقد هستيم كه «فرض می کنم اخلاق نسبی ست و نیازهای انسان و چهارچوب های رفتاری و اجتماعی، خوب و بد را تعریف می کند، فرض می کنم وقتی که کسی کار خیلی بدی را انجام داد، بد بودن کارش حداقل بعد از تجربه ی کامل شرایط آن شخص قابل درجه بندی ست و چون این تجربه در بسیاری موارد غیر ممکن است، قضاوت کردن بی خردی خواهد بود.» ، بنابراين براي اينكه بدانيم تفاوت رفتار جنسي و احساسي و تعهدي زن و مرد چرا وجود دارد و چي است؟ براساس همين ادعا بايد بدانيم كه شرايطي كه فرد در بستر آن دست به چنين رفتاري ميزند، چيست؟ يعني اينكه قرار نيست كه بگوييم «اخلاق نسبي است و هر كس براساس شرايطش رفتار ميكند.» اما وقتي كه ميخواهيم بدانيم كه چرا رفتار جنسي و احساسي و تعهدي زن و مرد يكسان نيست، توجيه كنيم كه نميدانيم منشاء آن چي است؟ اگر كه نميدانيم پس چرا اصلا شروع به بحث و نظرپردازي در مورد آن ميكنيم؟ اگر نسبي بودن اخلاق اولين فرض (يا پيش فرضمان) است براساس همين استدلال بايد شرايط و بستري را كه افراد تحت آن رفتارهاي متفاوت انجام ميدهند را بدانيم و الا بحث بر سر آن بي فايده است.
مشكل ديگر، اين جمله است «گرایش جنس زن به برقراری ارتباط جنسی توام با احساس یک نرم رفتاری ست.» از كلمه «نرم» استفاده شده است. اين «نرم» را بر چه اساسي تعيين ميكينم اينكه قالب رفتارهاي زنان اين گونه است، پس دليلي هم بايد براي اينكه چرا قالب رفتار زنان اين گونه است وجود داشته باشد؟ بنابراين من فكر ميكنم اين خود را به بيراهه زدن است كه بگوييم «من نميدانم منشاء خيلي از اين تفاوتها كجا است.» چون داريم ميگوييم «نرم» يعني چيزي كه اكثر افراد به آن عمل ميكنند. اگر هم منظورمان از «نرم» اين است كه اين رفتار بايد باشد و عاقلانه است، چون ميترسيم از روزي كه همبستري يك مرد با زن، احساسات زن را درگير نكند و زن به دنبال تصاحب قلب مرد نباشد و … كه پس نبايد دلخور شويم از اينكه ميگوييم تفكر مردسالارانه است (يا شايد هم تفكر مردسالارانه ميخواهد كه مرتبا القا كند كه زن در همبستري از احساسش مايه ميگذارد تا خداي نكرده قلب مرد به درد نيايد كه اي واي طرف فقط جسم من را ميخواسته؟ اگر اين جامعه مردسالارانه اين را قبول دارد پس چرا مرتبا اظهار ناراحتي از اين ميكند كه زنان ايراني در بستر سرد هستند و نگاهشان به سقف است و …؟ بالاخره زن بايد از احساسش مايه بگذارد يا نگذارد؟ اگر بگذارد كه توجيهي است براي غيرتي شدن مردان هنگام خيانت كه «خيانت زن دردآور تر است تا خيانت مرد چون از حسش مايه ميگذارد» اگر از احساسش مايه نگذارد، ميگويند «اي واي چرا سردي و بي روحي و …؟ آقاي كيوان (يا هر زن و مردي كه به اين موضوع عقيده دارد) فكر نميكنيد اين يك جمله اي است برگرفته از ذهنيت مردسالارانه كه مردان براي توجيه رفتار خودشان ساخته اند؟ زن هم به مانند مرد در همبستري رفتارهاي مشابه دارد، انسان ها عاقل و فهميده هستند؛ وقتي زني حس كند كه همبستر مردي شده است كه فقط تنش را ميخواهد خوب او هم تنش را در اختيار مرد ميگذارد و وقتي حس كند درگير احساس است، احساسش را درگير مي كند. اين ناشي از اين است كه ما مرتب به مردان القا كرده ايم كه «احساساتي نشويد و …» و بعد مي آييم براساس همين آموزه ها توجيه ميكنيم كه مرد هنگام خيانت (يا رابطه جنسي) احساسش درگير نمي شود و زن احساسش درگير ميشود؟ مرد هم احساسش را درگير ميكند اما به او القا شده كه نشان دهد يا سعي كند اين حس را پس بزند يا … تا زن نتواند در اين رابطه يك طرف برابر و قدرتمند به همان نسبت باشد. چرا كه از نگاه جامعه ما احساس (اگر زنانه هم باشد) چيز مقبولي نيست و مرد كه در اين جامعه يك موجود برتر است نبايد كه آلوده به چيزي به نام احساس شود. اين گزاره بيشتر از آنكه حقيقت باشد، يك تفكر ذهني است و ما ميخواهيم كه باشد و مرتب تاييدش ميكنيم و زنان و مردان هم باورشان مي شود. اين يك پيش ذهنيتي است مثل وقتي كه ميگوييم «قاعدتا مردها از زن ها عاقل تر هستند» كسي كه اينگونه حرف ميزند يعني ته ذهنش مردسالار است. حالا وقتي ميگوييم «گرایش جنس زن به برقراری ارتباط جنسی توام با احساس یک نرم رفتاری ست.» به نظرم بيشتر از آنكه حقيقت باشد يك گزاره اي است كه ذهني است و بيشتر دوست داريم كه اينگونه باشد. من منكر وجود اين حقيقت نيستم اما به عنوان يك زن ميتوانم در روابطم تصميم بگيرم كه احساسي باشم يا نه؟ و فكر ميكنم اكثر زنها هم تا حدودي اين را بلد هستند اما به تجربه بهم ثابت شده است كه اگر طرفم بفهمد كه من از احساسم مايه نگذاشته ام رابطه را از دست خواهم داد. مرد جامعه من (مخصوصا در يك رابطه اي مثل ازدواج كه پايدارتر و طولاني تر است) هم احساسم را ميخواهد و هم تنم را؛ و نقش بازي كردن هم همواره موفقيت آميز نيست، بنابراين من خودم هم به خودم القا مي كنم كه بايد احساسم را درگير كنم تا رابطه را از دست ندهم. بنابراين استدلال مي شود كه زن از احساسش مايه ميگذارد اما از آن طرف استدلال نمي شود كه يك زن روسپي يا حتي زني كه ميداند در مواجه با مردي است كه دارد خيانت ميكند، بالاخره از احساسش مايه ميگذارد يا نه؟ و اگر از احساسش طبق «نرم» جامعه مايه ميگذارد، پس چگونه ميتواند احساسش را تقسيم كند بين افراد مختلف و به يك ميزان و … ؟به نظرم زن ها توانايي اينكه احساسشان را درگير نكنند يا بكنند، دارند اما اين جامعه است كه ميخواهد از طريق اين گزاره «گرایش جنس زن به برقراری ارتباط جنسی توام با احساس یک نرم رفتاری ست.» خيانت مرد را توجيه كند و زن را نه. اگر اين گزاره صحيح باشد، به اين معني است كه مرد جامعه ما ميخواهد كه قلب زنان بيشتري را تسخير كند پس توجيه ميكند كه زن از احساسش مايه ميگذارد اما مرد نه. در صورتي كه ما در جامعه داريم هر دو نوع رفتار از زن را ميبينيم: روسپيگري و هم بستري صرف با همسر/پارتنر و … فقط براي رفع تكليف؛ و همبستري از روي احساس و علاقه. شايد يكي كمتر و يكي بيشتر اما هر دو وجود دارند، اين به اين معني است كه زن قدرت هر دو نوع رفتار را دارد اما جامعه به او اجازه «رفتار بي احساسي» را نميدهد چون منافع جامعه مردسالار به خطر مي افتد و مرتب القا مي كند كه زن بايد احساسش درگير شود و … يكي از مصاديق همين منافع ميتواند احساس مردان باشد كه از طريق خيانت زن صدمه مي بيند و … اين گزاره يك سوپاپ اطميناني است از اينكه هم احساسات و هم جسم يك مرد صدمه نبيند اما در طرف ديگر ماجرا مهم نيست كه احساسات و جسم زن در مواجهه با خيانت مرد چه بالايي سرش مي آيد؟ مرد جامعه ما ميخواهد حتي وقتي خيانت هم ميكند قلب زن در اختيار او باشد ، نه فقط جسمش؛ بنابراين توجيه «احساسات زن در رابطه» را به ميان مي كشد. مرتب ميگوييم و القا مي كنيم كه «زن سخت تر از مرد خيانت ميكند» تا سوپاپ اطميناني داشته باشيم براي اينكه در مواجهه با زن با خيانت روبرو نشويم.
اما به نظرم يكي از تبعات اين جمله «گرایش جنس زن به برقراری ارتباط جنسی توام با احساس یک نرم رفتاری ست» اين است كه نتيجه گيري كنيم كه «مردها گرايش به برقراري رابطه جنسي بدون احساس دارند و اين يك نرم جامعه است» و با عرض معذرت اگر خوب دقت كنيم «حيوانات هم اينگونه جفت گيري ميكنند» و «بدن حيوان ماده است كه خواستني است از طرف حيوان نر». بنابراين اگر مردان جامعه من اصرار بر اين دارند كه زن از احساسش مايه ميگذارد و مرد نه، خودشان ميدانند اما من شخصا (كاري به بقيه ندارم) دوست ندارم رفتاري داشته باشم كه شبيه به رفتار حيوان ها است. بالاخره حتي از لحاظ پزشكي هم كه بررسي كنيم كسي كه از احساسش مايه ميگذارد، دارد از هورمون هايش دستور ميگيرد كه آنها هم نتيجه فعاليت هاي مغزي است، بنابراين از احساس مايه گذاشتن چندان هم غير عقلاني نبايد باشد حتي اگر از ديدگاه صرف هورموني در نظر بگيريم و ديدگاه درگير شدن عقل با احساس را ناديده بگيريم. به نظرم بهتر است بپذيريم كه مردها هم از احساس مايه ميگذارند (و الا چرا از خيانت زنان اينقدر ناراحت مي شوند و ما حتي قتل هاي ناموسي داريم و …؟ اگر اين ناشي از احساس نيست پس ناشي از چيست؟) ولي بهشان القا شده است كه احساستان را بروز ندهيد و اين كم كم به يك نرم رفتاري تبديل شده است كه منطقي به نظر مي رسد.
اما در مورد مشكل آمار، گرچه با بخشي از آن موافقم كه اين آمار خيانت معمولا كمتر بازگو ميشود و … اما باز هم سوالم اين است كه كسي كه خودش ميداند كه چرا اين آمارها مخفي ميشود (كه خيلي واضح و روشن است كه ناشي از ديدگاه مردسالارانه است كه مخفي ميشوند) چرا نميداند منشاء اين رفتارها كجا است؟ (البته اگر خيلي علاقه مند به آمار باشيم دانشگاه علامه در اين زمينه اساتيد و دانشجوياني دارد كه آمارها و پژوهش هاي خوبي انجام داده اند كه ميشود به آنها مراجعه كرد)
4- اگر ميگوييم «زن به راحتي به رختخواب ممنوعه نميرود». باز داريم اخلاق را از نسبي گرايي خارج ميكنيم، «ممنوعه»را بر چه اساسي و توصيفي «ممنوعه» قلمداد ميكنيم؟ براساس ديدگاه و قوانين مردسالارانه يا براساس نسبي گرايي اخلاق؟ اگر اخلاق نسبي گرايي است، بنابراين قاعدتا ممنوعه بودن و نبودني در كار نيست، زيرا بر اساس شرايط است كه زن يا مرد تصميم به رفتن يا نرفتن به رختخوابي ميكند و آن چيزي كه مانع از رفتن زن به يك رختخواب ميشود، چيزي نيست جز همان شرايط و مختصات يك جامعه مردسالارانه كه ورود زن را به رختخواب ممنوعه (ممنوعه براساس ديدگاه جامعه مردسالار، نه ديدگاه من) با مشكلات سختي روبرو ميكند تا زن به راحتي به چنين گزينه اي دست پيدا نكند، و الا اگر رختخواب را ممنوعه فرض كنيم، مرد هم در هنگام خيانت با رختخواب «ممنوعه» مواجه است اما اين ممنوعه، ممنوعه جامعه مردسالار نيست، اين از ديدگاه زنان است كه ممنوعه است و بنابراين براي يك فرد (كه منظورم مرد است) كه در بستري مردسالارانه اقدام به خيانت ميكند، ممنوعه بودن يا نبودن كارش را براساس ديدگاه يك زن كه انسان برابر با او است نميسنجد، او فقط ممنوعه بودن را از ديد خودش و جامعه اش ميسنجد كه همان رفتن زن به رختخواب ديگران است، بنابراين در مقابل آن موضع ميگيرد (البته اين را هم بگويم كه اين روزها آمار زناني كه به رختخواب ممنوعه ميروند هم در حال افزايش است نسبت به بيست سال گذشته اما باز هم تعدادش به نسبت مردان كمتر هست مسلما). بنابراين اين كه زن به اين رختخواب نميرود نشانه ضعف و ناتواني و كوچك بودن و حقير بودن او نيست، نشانه شرايط و بسترهايي است كه دسترسي وي را براي چنين رختخوابي سخت تر ميكند كه يكي از همين شرايط و بسترها، آموزههايي است كه مستقيم يا غير مستقيم زن (و يا حتي مرد) را نشانه ميرود كه حتي در هنگام سهل الوصول بودن آن هم «خودش» مانع از انجام اين كار شود. يكي از همين آموزهها «مطلق بودن اخلاق» است كه زن را هنگام تصميم گيري، مردد ميكند و خودش هم ناخودآگاه خود را از انجام اين كار منع ميكند. يكي از ويژگيهاي آموزههاي تبعيض آميز (تبعيض آميز در هر زمينه اي، زن و مرد، كودك و بزرگسال، سياه و سفيد، غني و فقير و …) اين است كه سعي كنيم كه فرد را به گونه اي آموزش دهيم كه حتي هنگامي هم كه ميخواهد «فردي» عمل كند و تصميم گيري كند، تصميم «دلخواه» ما را بگيرد. بنابراين اگر زن به راحتي به رختخواب ممنوعه نميرود به دليل آموزههاي تبعيض آميز است كه حتي در هنگام تصميم گيري هم، خودش خودش را محدود ميكند. اما در طرف مقابل «مردي» كه تحت همين آموزههاي تبعيض آميز بوده است هنگام تصميم گيري، ميداند كه كار نادرستي هم انجام نميدهد. خلاف شرع نميكند و اين «شرع» چيزي نيست جز همان آموزههاي تبعيض آميز كه يك رختخواب را براي زن ممنوعه ميداند و براي مرد يا نميداند يا به همان اندازه ممنوعه نميداند. يك ضرب المثل ساده در اين مواقع است كه ميگويند كه «هر كه آن درود كه كاشت.» مسلما توقع نداريم كه زنها و مردها را به گونه اي پرورش دهيم كه اينگونه رفتار كنند و بعد بگوييم چرا اينگونه رفتار ميكنند و نميدانيم چرا اين گونه رفتار ميكنند؟ اتفاق ميدانيم و دليلش هم واضح و روشن است : «آموزههاي تبعيض آميز كه هر دو جنس را هدف ميگيرد.» ما به زنها ياد نداديم كه رفتن به رختخواب ممنوعه (ممنوعه از ديد جامعه مردسالارانه) قبيح نيست و … بلكه برعكس آن را ياد دادهايم بنابراين نبايد خودمان را به خبري بزنيم كه ما از اين همه آموزهها و تبليغهاي تبعيض آميز در مدارس و … خبر نداريم و نميدانيم چرا زنان اينگونه برخورد ميكنند؟
5- باز هم اين جمله مشكل دارد: «هدف این نیست که زن را به رختخواب ممنوعه بکشانیم». بالاخره ميخواهيم بگوييم كه چرا زن به سختي به رختخواب ممنوعه نميرود يا ميخواهيم باز هم زن را از رختخواب ممنوعه دور كنيم؟ بالاخره تكليف كدام است؟ اخلاق نسبي است يا نيست؟ اگر هست چرا ميگوييم «هدف این نیست که زن را به رختخواب ممنوعه بکشانیم» بالاخره اين رختخواب ممنوعه را قبول داريم يا نداريم، ميخواهيم زن در آن باشد يا نباشد؟ اگر اين جمله را ميگوييم، يعني اينكه زن در نهايت نبايد به رختخواب ممنوعه برود و … يعني ته ذهنمان هنوز نپذيرفته ايم كه ميشود زن را به رختخواب ممنوعه برد. بنابراين تا يك جمله اي ميگوييم كه ممكن است چنين برداشتي ازش شود كه احتمال ورود زن به رختخواب ممنوعه را دارد، سريعا ميگوييم «هدف این نیست که زن را به رختخواب ممنوعه بکشانیم». بنابراين من نفهميدم كه چرا بحث ميكنيم؟ اگر هدف اين است و «زن به راحتي به رختخواب ممنوعه نميرود» پس مشكل چيست؟ داريم چه چيزي را مورد بررسي قرار ميدهيم؟ اين را هم در پرانتز بگويم: آيا هدف اين هم هست كه مرد را به رختخواب ممنوعه ببريم يا نه؟ اگر به اين سوال پاسخ دهيم، معلوم ميشود كه اخلاق را نسبي ميدانيم يا مطلق يا مرسالارانه به موضوع نگاه ميكنيم يا نه؟
6- اگر تعهد را بر اساس منافع ميدانيم و اخلاق را نسبي، بنابراين چه لزومي به اين همه بحث بر سر خيانت زن و مرد و نحوه آن؟ ترجيح ميدهم برخلاف ديدگاه خودم، اين موضوع را از سمت و بستر «منافع» بررسي كنم (مانند آقاي كيوان) در مبحث رفتار براساس منافع شخصي يادمان باشد كه انسان ها عاقل فرض ميشوند و عاقلانه رفتار ميكنند (چه زن و چه مرد). هر كس منافعش هر جور كه ايجاب كند رفتار ميكند، از تبعات اين ديدگاه اين است كه مردي (يا زني) منافعش ايجاب ميكند كه با همسر ما همبستر شود؛ آيا ميپذيريم يا نه؟ و حتي منافع همسر ما هم در اين است كه با كس ديگري غير از ما همبستر شود، آيا ميپذيرم؟ اگر بپذيريم كه خب بحث و عمل امان يكي است. اگر نمي پذيريم يك جاي كار ايراد دارد. انسانها براساس منفعت و مطلوبيت اشان از يك عمل رفتار ميكنند و معيارها و فاكتورهايي كه ما را مجبور به انجام يك عمل ميكند، فقط «فردي و شخصي» نيست؛ ما در «جامعه» زندگي ميكنيم بنابراين يكي از فاكتورهاي دخالت كننده در ميزان مطلوبيت ما از يك رفتار ميزان مطلوبيت ديگران هم هست، بنابراين اگر بخواهيم حتي براساس منافع امان درگير يك رفتار شويم، بالاخره در نقطه اي عمل ميكنيم كه مطلوبيت امان حداكثر شود. يك مثال ساده: دزدي است. همه ما اگر كسي به اموال امان دست درازي كند، از او شكايت ميكنيم و … چرا؟چون رضايتمندي ما را به خطر انداخته است، بنابراين اگر توجيه كنيم كه يك فرد براساس منافعش عمل كرده، نبايد نگران باشيم كه اموال ما به سرقت رفته است زيرا فرد سارق براساس منافعش عمل كرده است. من قصدم از اين مثال اين نيست كه در خيانت كردن، ما مال كسي را ميدزديم و … ميخواهم بگويم در بحث رفتاري انسانها در «جامعه» ما چيزي داريم به نام «تضاد منافع». حالا خيانت هم همين است، در زمان خيانت همه فاكتورهاي دخيل در ميزان مطلوبيت ما «منافع شخصي ما» نيست؛ گاهي «عدم رضايت ديگري» آنقدر بر ميزان مطلوبيت ما تاثير ميگذارد كه شايد مطلوبيت را به صفر يا زير صفر برساند، بنابراين اگر » زن به راحتي به رختخواب ممنوعه نميرود» به اين معني ميتواند برداشت شود كه براساس تحليل منافع نسبت به مرد «عاقلانه تر» برخورد ميكند (ميدانم اين در تضاد با نوشته هاي بالايي است اما چاره اي نيست چون فرضهاي آقاي كيوان هم همه در تضاد با هم هستند). اگر تعهد را به مثابه يك معامله بدانيم، بنابراين بايد بدانيم يك انسان عاقل كه براساس منافعش رفتار ميكند هرگز وارد معامله اي نميشود كه دهنده باشد، معامله يك رابطه دو طرفه است بنابراين اگر » زن به راحتي به رختخواب ممنوعه نميرود» نشانه اين است كه «زنان به معامله پايبند تر از مردان هستند» و اگر در بستر منافع شخصي هم كه قرار بگيريم اين پايبندي يك حسن قلمداد ميشود.
اگر داريم ميپذيريم كه افراد براساس منافعشان رفتار ميكنند و در اين مورد خاص خيانت زن و مرد را بررسي ميكنيم، منافع زن در اينكه به سختي به رختخواب مرد مي رود چيست؟ اين منافع در چه بستري و با چه پيش زمينه هايي تعيين مي شود؟ درست است كه حقيقت جامعه ما اين است كه زن به رختخواب ممنوعه به راحتي نميرود اما بستر اين حقيقت، جامعه ما است كه مختصاتي هم دارد و اين مختصات است كه منافع افراد براساس آن تعريف مي شود. مسلما منافع من نوعي (چه زن و چه مرد) در يك كشوري مثل ايران با كشوري مثل آمريكا فرق مي كند و اين تفاوت فقط و فقط ناشي از بستري است كه من در آن زندگي ميكنم و بستري كه در كشوري مثل ايران منافع من را تعيين ميكنيد چيزي نيست جز يك نظام مردسالارانه. شما يك زن را ببريد و در جايي قرار دهيد كه منافعش رفتن به بستر ممنوعه باشد، بعد اگر اين كار را نكرد ميتوان عامل اخلاق را و نسبي بودن آن را وارد ماجرا كرد. در جامعه ما قبل از اخلاق آن چيزي كه مانع زن از رفتن به بستر ممنوعه ميشود منافعي است كه جامعه مردسالار آن را تعريف كرده است.
اين دو جمله تناقض دارند » درست که در بسیاری مواقع این وفاداری بر مبنای رفتارهای متفابل شکل می گیرد، اما در نهایت، این مدل از تعهد یک احساس و یک رفتار بسیار بسیار درونی ست، بنابراین برای شخص روبرو مسئولیت ساز، حریم ساز و تعهد ساز نخواهد بود» و «اگر تعهد را برای دل خودتان داده اید، باید آمادگی هر آینده، هر اتفاقی را داشته باشید و این از نگاه من همان جنبه ی خطرناکی ست که تعهد خودخواسته را لذتبخش و باردار می کند، وزن دار می کند و لذت امروز را هی تلنگر می زند». بالاخره ما تعهد را معامله ميدانيم يا نميدانيم؟ به نظر ميرسد اينجا تعهد دو طرفه كه يك نوع معامله هم هست خيلي ارزشمند نيست (يا لااقل از نگاه آقاي كيوان نيست) در صورتي كه براي تعهد يك طرفه لذت و … قايل شده اند؛ اگر انسان براساس منافعش عمل ميكند و عاقلانه رفتار ميكند، چرا تعهد يك طرفه بايد برايش لذت بخش باشد؟ چرا حضور در معامله يك طرفه كه فقط دهنده باشيم و عاقلانه نيست (براساس ديدگاه منافع)، لذت بخش است؟
آقاي سي و پنج درجه من نميدانم شما ميخواستيد با اين پيش فرضها، چه مدلي را ارائه بدهيد و در مورد خيانت چه بگوييد، من منتظر ميمانم كه شما در مورد خيانت هم نظرتان را بگوييد، بعد نظر خودم را به عنوان يك زن در مورد خيانت و نگاهم ميگويم. اما براساس ديدگاه من پيش فرض هاي شما براي يك مدل در تناقض با هم هستند. شما به راحتي در مورد تفاوت رفتاري زن و مرد حكم صادر ميكنيد اما خودتان را به بي خبري ميزنيد كه نميدانيد منشاءاين تفاوت كجا است؟ در صورتي كه اگر منشاء تفاوت را بدانيم، مساله حل خواهد شد. اگر داريد پديده اي به اسم «خيانت» را بررسي ميكنيد و آنچه در جامعه ما ميگذرد بنابراين بايد رفتار عاملان به آن را نيز بررسي كنيد نه اينكه بگوييد مرد و زن تفاوت دارند اما نميدانم چرا؟ اگر هم ميخواستيد حرفي در مورد خيانت بزنيد يا رفتار عاملان را براساس اين پيش فرضها مدل كنيد(با اينكه با پيش فرضهايتان مخالفم و در نتاقض ميبينمشان) منتظر مدل اتان ميمانم. من آنچه را كه در جامعه ام هست پذيرفته ام و ميدانم چرا افراد جامعه ما اينگونه برخورد ميكنند اما مثل اينكه شما با اينكه اصرار داريد بگوييد كه داريد واقعيت جامعه را بيان ميكنيد، در عين حال ميگوييد كه «من نميدانم منشاء اين رفتار كجا است؟»
همه حرف من اين است: » ما به زنان آموزش داده ايم كه به رختخواب ممنوعه به راحتي نروند.»
در مورد اينكه زنان چرا از احساس در همبستري استفاده مي كنند و مردان نه ( يا كمتر) هم چيزهاي در همان مورد سوم توضيح داده ام. حالا شايد بعدا بيشتر توضيح دادم.
وقت یه چیزی بگم و برم بهار اسمیست که من و یاد زمستون می اندازه خوش به حالت
i try for a moment without you(dios)
time is passing
and suddenly happen nothing
تلاشتان محترم و ممنون.
1- نمی دانم چرا پی در پی در مباحث فلسفی می پیچیم. به هر حال برای رساندن مفهومی که معنای مشترکی (حتا به غلط) در اجتماع دارد، باید از واژه ها کمک گرفت، بعد می توان توضیح داد که آن واژه می تواند مفهوم دیگری هم داشته باشد «کار بد» هم در شروع برمبنای یک مهوم لغتی در متن من استفاده شده و بلافاصله به این توضیح می رسید که ممکن است آن کار از نگاه من یا هزاران کس دیگر بد بوده باشد، اما در ذات بد نباشد.
2- روسپی گری «غیر نرمال» خوانده شده، یعنی نرم جامعه این کار را انجام نمی دهد و این بسیار روشن و مستدل است. پیشنهاد ازدواج یا دوستی با یک روسپی از آن گریزهای به کربلاست که بحث را ناگهان به حیطه ی شخصی می کشاند. کتگوری این پیشهاد کتگوری «اگر خواهر خودت» است که در یک پست همین اواخر مفصل درموردش نوشته ام و به نظرم بسیار منحرف کننده و غیر مستدل است.
3- حمله به نسبی بودن اخلاق در این نوشته عجیب و غیر مرتبط است. بی خبری خیلی از ما از منشا خیلی اتفاقات یا رفتارها ناقض بسیار دیگر از آگاهی هایمان نیست. کاش صریح می نوشتید که آیا اخلاق را نسبی می دانید یا نه، و اگر نسبی نسیت مرزهایش دقیقن کجاست؟ اگر هم هست، چر برای بحثتان از این نقطه ی مشترک عبور نکردید؟
4- چه انرژی عحیبی روی تفکر مردسالار گذاشته اید. آنقدر ساده نوشته بودم که از این همه تحلیل شگفت زده شدم. تکرار می کنم برایتان: «نرم» را بر مبنای آمار اطرافم و تجربه ام استخراج کرده ام چون آمار مستدلی وجود ندارد. اگر به لحاظ آماری موافق نیستید، -شاید حق با شما باشد-، تحلیل مردسالارانه و الباقی موضع گیری به حساب می آیند. ضمنن در این بخش از بحث به هیچ وجه موضوع خیانت دخیل نبود، منظور در هر نوع ارتباط مجاز یا غیر مجازی ست که محتمل باشد.
5- بند 4 نوشته تان را یک بار بخوانید لطفن. در مورد کلمه ی ممنوعه ارجاعتان می دهم به بند یک این کامنت. درمورد الباقی هم خودتان در اولین پرانتز جواب نقدتان را داده اید. خوب است که شما در مورد بستر این واقعیت صحبت کرده اید، اما این واقعیت که شما هم قبولش کرده اید، فرضی برای یک بحث بوده که صحبت از پیش زمینه هایش الزامن متناقض با ارجاعات به این پیش فرض نیست، من مانند شما از این پیش زمینه ها مطمئن نیستم، در کامنت های وبلاگ انار ابعاد مختلف این پیش زمینه ها خیلی کامل تر باز شده اند.
6- بارها گفته ام که نسبت به این حیطه ی ممنوعه موضع گیری ندارم، بند 5 نوشته تان مثل ترجمه ی اشعاری ست که در فال ها می کنند، شاعر بی تقصیر است.
7- مفهوم «منافع» را درجواب یکی از کامنت هایم نوشته ام، فقط مادی به قضیه نگاه کرده اید.
8- خوب است که حرف می زنیم.
چرا عصبانی؟این عصبانیت چنان ردش در همه جای نوشته شما پر رنگ شده که رسمن بر برداشت خواننده ای مثل من که نه شما را می شناسد و نه کیوان را تاثیر می گذارد.جسارت من را ببخشید ولی من جای شما بودم می گشتم درون خودم ببینم چرا نوشته ای ملایم این چنین از کوره به درم می کند
من که حوصلم نیومد
حرفهاتون جالب بود ممنونم
به نوعی حرفهاییست که مدتهاست اینجا و آنجا ابراز کردم اما نه مبسوط و مستدل مثل شما
از آشنائی با شما خوشوقتم
منم همیشه در تعجب بوده ام از افرادی که عملا در زندگی دختر خود را از ابتدا ناتوان بار آورده اند و نگذاشته اند به کاری بپردازد ، به زنهایی که خلاف نرم اجتماع عمل کرده اند و روی افزایش مهارت های شغلی و ارتقای پست بار گذاشته اند به شوخی و جدی اعتراض کرده اند که شما کار خوبی انجام نمی دهید ، و بعد با حالتی جبر گونه در صحبتهایشان گفته اند نمی دانم چرا زنها ناتوانند و این جبر طبیعت است!
سلام
لذت بردم بهار جون
از روز اولی که این پست نوشته شد، تا امروز اظهار نظر ها رو دنبال می کردم، تا ببینم راجع به این موضوع ظریف و تحریف شده در طول تاریخ چه واکنش های صورت می گیرد. و برام جالب بود بعضی از واکنش ها و اظهار نظرها. بهار خانوم شما خیلی خوب به موضوع پرداختید، ولی متاسفانه از طرف دوستان کمتر در مورد اون موشکافی صورت گرفت. من هم بعضی از نظراتم رو در چند جمله کوتاه بیان می کنم:
1- به هیچ وجه با این جمله موافق نیستم که مرد تن زن را می خواهد و زن قلب مرد را.
2- هیچ حکم کلی در روابط اجتماعی و رفتار زنان و مردان وجود ندارد. یک زن و یا یک مرد در هنگام بروز رفتار جنسی و همبستری (چه در حال خیانت و چه غیر از آن) ممکنه از احساسش مایه بگذارد و یا برعکس. و این موضوع ربطی به زن بودن و یا نبودن و روسپی بودن یا نبودن ندارد.
3- خیانت چه از طرف زن و چه از طرف مرد دردآوره و تفاوتی در این مورد وجود نداره و اینکار ممکنه به تعداد آدم هایی که خیانت کردن و یا خیانت دیدن، دلیل وجود داشته باشه. حالا می خواد این کار با دلیل صورت گرفته باشد و یا بدون دلیل، با تقسیم احساس و بدون احساس، تفاوتی نمی کند. بهر حال یک عمل غیر اخلاقی است.
لیکن بعید می دانم کل جامعه ما بخواهد خیانت مردان را از طریق عدم بروز احساس توجیه کند، هر چند در این خصوص تلاشهای زیادی صورت گرفته است. به نظر من یکی از دلایل بروز خیانت در مردان بیشتر ریشه در آزادی و آموزه های اشتباهی بوده که در جامعه مردسالار وجود دارد.
4- انتظارت جامعه و آموزه های صورت گرفته در باره نوع رفتار و واکنش های مرد و زن، بعنوان یکی از اصلی ترین دلایل تفاوت رفتار این دو جنس در این باره می باشد. و همانطور که گفتید آموزه های تبعیض آمیز در جامعه ما بسیار بسیار صورت گرفته است.
5- اعتقاد به نسبی بودن اخلاق و یا مطلق بودن آن ، خیلی مهم نیست. چیزی که مهم است، تعیین مصادیق آن برای هر دو جنس بصورت مساوی و برابر می باشد.
6- این موضوع تا حدود زیادی درسته که مرد جامعه ما می خواهد حتی وقتی خیانت هم می کند، قلب زن هم در اختیار او باشد، نه فقط جسمش.
7- با این جمله هم موافقم که زن سخت تر از مرد خیانت می کند.
8- بهتر بود در بروز این رفتار به تفاوتهای فیزیولوژیکی زن و مرد توجه بیشتری می شد .
در مجموع بحث خوبی بود . مرسی از نوشته خوب اتان.
شاد باشید و شاکر.
سلام حرفهات خیلی قشنگه
بهار: ممنون شما لطف داريد و تشكر از اينكه وقت گذاشتيد و اين نوشته طولاني را خوانديد.
سلام – حوصله خواندن متن طولاني تورا ندارم مي توني خلاصه اون رو برام بفرستي؟
خیلی جالب و خواندنی بود
بهار: ممنون شما لطف داريد و تشكر از وقتي كه گذاشتيد و اين نوشته طولاني رو خوانديد.
hhuuhguh
خانم بهار تعجب مکنم میبینم شماکه در مورد پدیدهای اظهر من الشمس اینقدر قلم فرسایی میکنید.به قلبتون رجوع نمیکنید.شما که ظاهرا یک زن هستید اگر به احساسات زنانه خودتون بدون حب و بغض رجوع کنید میبینید که این عمل از هر دو جنس مذموم و نا خوشاینده و چرادر زنان قباحت عمل بیشتر به چشم میاد باید بگم که چون زنان مادر میشن و حکم اساس و بنیان یک اجتماع رو دارن واسه همینه که در وهله اول مقدس هستن چون مادر نمیتونه مقدس نباشه و با دامن آلوده فرزندشو بزرگ کنه ولی مردهااین تقدسو ندارن چون بچه بزرگ نمیکنن. یا لااقل نقش کلیدی در تربیت فرزندان ندارن.بیایید با این تفسیرها ذهن ادم ها رو خراب نکنیم.
ضمنا.لطفا سعی کنید نوشته هاتون کوتاه باشه .
خیلی طولانی نخوندم ولی مطمئن هستم باید جالب باشه
چیزی که عوض داره گله نداره توی ایران به تازگی هم مد شده زن شوهر دار ودختر یا مرد زندار براشون امریست عادی در کل خوب نیست
ولی هرکی خیانت دید و خیانت کرد دمش گرم مرد ها ارزش وفادار بودن را ندارند باید خیانت ببینند تا سر عقل بیان عشق ودوست داشتن دیگه دروغه تجربه ی من در سن 24 سالگی
سلام بهار جان من يك زن متاهل هستم به تازگي با پسري مجرد آشنا شدم و احساس مي كنم اين پسر همه احساسات خفه شده منو دوباره زنده كرده ولي نميدونم بايد چيكار كنم ؟
بهار: ساقي جانم نميتوانم بگم كه دركت ميكنم و … اما ميدونم كه اتفاقي كه تو رو به اين سمت كشونده اينه كه بين تو و شوهرت مكالمه اي در مورد خواسته هاتون رخ نداده و حالا كسي كه در سر راهت قرار گرفته و … شده اوني كه حرفهايت رو ميشنوه و … اين آدم ميتونست يك زن باشه، فرقي نميكرد تو در اين شرايط اين اتفاق برايت مي افتاد، حالا كه جنس مخالف باشه ماجرا سخت تر ميشه. ساقي جان بهت پيشنهاد ميكنم قبل از هر كاري و هر تصميمي اول با يك مشاور خوب صحبت كن. اگر دوست داشتي برايم ايميل بزن تا يك دوست مشاور خوب بهت معرفي كنم شايد اتفاق خوبي افتاد، شايد هم نيافتاد اما به امتحانش مي ارزد ديگه.
من زني 36 ساله هستم به تازگي شوهرم با كسي ارتباط داره اينم بگم كه ما عاشقانه همديگر رو دوست داريم لطفا راهنمائيم كنيد چطور باهاش برخورد كنم
بهار:شادي جان منظورت از اينكه عاشقانه هم رو دوست داريم چيه؟ در ضمن شما فرزند هم داريد. اگر دوست داري ميتواني بهم ايميل بزني با هم حرف بزنيم.
اگر دوست داري ميتواني بهم ايميل بزني با هم حرف بزنيم.
بهار: من مشكلي ندارم كه بخواهم با شما صحبت كنم. اين يك متن انتقادي از يك نوشته بود.
سلام. من 25 سالمه. 7 ساله ازدواج کردم. از حدود دو سه سال پیش با دوست پسر سابقم در حد اس ام اس رابطه دارم. اینو بگم که کار خودمو درست نمی دونم ولی نمی تونم فراوشش کنم. از طرفی زندگی خودم رو هم دوست دارم. من عاشق اون پسر بودم ولی بنا به دلایلی نتونستم باهاش ازدواج کنم. الان هم شوهرمو خیلی دوست دارم. ولی دوست دارم یک بارم که شده تو زندگیم با اون پسره باشم. الان یه مدتیه احساساتم داره به عقل و اعتقاداتم غلبه می کنه ولی هنوز پیشش نرفتم. تو رو خدا کمکم کنید این کار رو نکنم. دارم کم میارم.
بهار: سارا جان در اسرع وقت با يك مشاور تماس بگير اگر فكر ميكني كمكي از دست من بر مي آيد بهم ايميل بزن.
من طلبه سال 12حوزه هستم متاسفم ازاین که کسانی که مقاله اون بالا نوشتند ازروی کم اطلاعی این کاروکردن اینجانمیتونم من بحث عزیزان رونقدکنم چون نه وقتشودارم نه این بحثهارو خیلی قابل جواب من اولین باره تواین سایت اومدم ولی اجالتا بایدبگم درموردنسبیت اخلاق بحثهای زیادی درغرب وهمینطوربهتردرکلام اسلامی شده که عدم نسبیت اخلاق مساله ای کاملا بدیهیه اگه مایلیدمیتونید به کتابهایی که دراین زمینه موجوده دربحث حسن وقبح عقلی مراجعه فرمائیدعقل همانطورکه حکم به قطعیت مسائل ریاضی میکنه حکم میکنه به بدبودن ظلم وخوب بودن عدل این دومثال رو زدم برای اینکه تمام مسائل اخلاقی درزیر این دوعنوان قرارمیگیرند وحسن وقبح{خوبی وبدی}عدل وظلم هم ازاحکام قطعی عقله عقل یکیه منتها فرق عقل عملی وعقل نظری در مدرکاتشونه یعنی گاهی به عقل ماده خام نظری میدیم 2+2وگاهی ماده خام عملی عدالت وظلم وحکم میکند حالا منشا حکم عقل درمسائل عملی چیه اینجا جای بحثش نیست که 4نظروجودداره پس اگرگاهی دروغ مثلاخوب شدبخاطرنجات جان یک نفراین دلیل برنسبی بودن اخلاق نیست بلکه فقط دوچیز حسن وقبحشون ذاتیه عدل وظلم واینجا دروغ بخاطرمصلحت بالاتر اینجازیرمجموعه عدل است.درموردهورمن هاکه فرمودند .ترشح هورمونها دخیل وتاثیر گذاردراحساس است ولی نفس احساس مساله ای روحی است مثلاوقتی شمامی ترسیدهورمون ترشح میشه ولی علت ترس هورمون نیست علت ترس درک ماازخطره ومثال دیگه اگه هورمونها علت تامه دراحساسات وتصمیم گیریها باشند پس مقاومت درمقابل خواهشهای نفسانی که منشا شون هورمونها هستند که میل روبوجود میارند چیه . پس معلوم میشود که بله اینها علتهای معد هستند به اصطلاح فلسفی ولی علت تامه اراده شخص است که ازروح سرچشمه میگیره وحالتهایی که برانسان عارض میشه هنگام اراده آثاراون اراده اند نه خوداراده مثل سرخی صورت هنگام خجالت که اثرخجالته که روح وشخصیت انسان درک میکنه وخودخجالت قابل درک نیست. درمورداون خانومی که گفته بودندمن باوجودتاهل {نعوذ بالله}علاقه دارم به یکی دیگه بایدبگم اینجا جای هجرته هجرت درونی ازاون شخص به سوی خدا این رو بدونید که هم اون شخص منتظر شماست هم خدا کدومو انتخاب میکنی اینجا شب عاشوراست که عمرسعد مردد بین بهشت وجهنم بود وجهنم روانتخاب کردو حر هم بهشت رو بدون این محبتها درآخرت کینه ودشمنی خواهد بود وهمدیگه رولعنت خواهید کردخداروانتخاب کن خواهرم وببین میبینیش یانه .
متن خيلي خسته كننده اي بود . نميشد يه كم ساده تر نوشته ميشد؟ اين همه فاخرانه براي چه؟
بهار: مدل نگارش من اين مدلي هست. شرمنده. اگر طولاني و خسته كننده بود شرمنده هستم.
آخه ………………..
بهار: رقي جان شرمنده كه مجبور شدم كامنتت را سانسور كنم. چون زياد جالب نبود.
سلام بهار خانم
موضوع خیلی خوبی بود در مورد اینکه باهات موافقم یا مخالف اظهار نظر نمیکنم چون نتونستم کامل بخونمش و فرصت نداشتم اگه خلاصه حرفهای پستت رو اول مینوشتی بعد میرفتی سراغ جزئیات خیلی زیباتر بود
در هر صورت موفق باشی
سلام
ميدونم زحمت زيادي کشيديد براي تايپ اين موضوع ودستتون درد نکنه اما:
اما بگذاريد با قلم خودتون باشماحرف بزنم شما يک فمنيسم هستيد
.من يک مرد هستم اما معتقد هستم زن ومرد داراي حقوق برابرند
جنسيت براي من معنا نداره وتازانيکه ما درگير جنسيتيم روحمون رشت
پيدانميکنه.خلاصه بگم شما ومثل شماي که از يک جنسيت يا شخصيت صدمه خورديد نبايد همه رو در يک کفه وبا يک معيار بسنجيد.زمانيکه در مورد جنسيت يا هر موضوعي حرف ميزنيم انصاف رو بايد رعايت کرد
به عقيده ي من شما از ديد يک زن ويک خانم ستمديد حرف زديد نه يک
ونه يک وبلاگ نويس آسيب شناس ..پيشنهاد ميکنم يک بار ديگه مسئله ي جنسيت کنار بزاري ودوباره به متن خودت نگاه مني تابقول اون دوستمون رعد را داخل نوشتهات ببيني
…با قلبت ببين وباروحت لمس کن
درستش فمینیست است البته. فمینیسم یک مرام است و کسی که آن را دنبال می کند یک فمینیست است.
محمدرضا
سلام من متن اول رو نخوندم چون زیاد بود حوصلشو نداشتم. البته با عذر خواهی از نویسنده عزیز. نمیخوام زیاد حرف بزنم اما اگه مشگلی تو زندگیتون دارین حالا هرررررر چی. جدا میگم هر مشگلی که فکرتونو روحتونو اذار میده بازم با عرض معذرت از نویسنده عزیز پیشه هیچ مشاوری نرید من یه دکتر معرفی میکنم به اسم دکتر حسن مهر اسا که جیبتونو خالی نمیکنه و انسان با وجدانی هست . من زندگیمو مدیونشم به خدا که مدیونشم عزیزان تهرانی و غیر تهرانی ……. به امید روزی که هیچ خیانتو مشکلی روی زمین نباشه. یا حق
بهار: آقای محمدرضا با تشکر از نظرتان من شماره این مشاور را پاک میکنم و نزد خودم نگه می دارم. اگر کسی خواست بهش میدهم. راستش اینجا محل تبلیغ و مشاوره نیست. به همین جهت من شماره را نزد خودم نگه میدارم. موفق باشید.